شعر پاهای کثیف
آه ، پاهای کثیفی دارم
نمی توانم تمیزشان کنم.
پاهای کثیفی دارم
برای اینکه
مدت زیادی
در خیابان های
کثیف« با این و آن » دست به یقه می شدم
من با پاهای کثیف از آنجا می
آیم .
پاهای کثیفی دارم
که به آنها افتخار نمی کنم .
پاهایم
کثیف اند
ولی نمی توانم از آنها جدا شوم .
شاید کثیف کنم
ملافه
های تمیز و قشنگت را، عزیزکم
با پاهای کثیفم .
در زنگیم ، در این
دنیا
تنها پاهای کثیفی دارم .
از میان تمامی آنچه می توانستم به
دست آورم
تنها پاهای کثیفی دارم .
شما افکار لطیف و مطبوع دارید
پاهای
کثیفی دارم ،
که دیگر خیلی دیر شده است آنها را تمیز کنم .
پاهای
کثیف
کثیف ، به نحوی که نمی توان آنها را سوهان کرد .
اما عزیزم ،
می دانی چیزی کم خواهی داشت
بدون پاهای کثیف من .
پاهای کثیفی دارم
که نمی توان آنها را به شکل اول در آورد .
پاهای کثیفی دارم
که
از خود رد کثیفش به جا می گذارند ،
به همین دلیل ، در پی جایی هستم
که
برافروخته نشوم
بخاطر پاهای کثیفم .
پاهای بزرگ کثیفی دارم
که
همچنان بزرگ می شوند
پاهای کثیفی دارم
آنها هستند که مرا راه می
برند
اکر زمین قلبی داشت ، می توانستم احساس کنم
ضربانش را با کف
پاهای کثیفم .