داستان خودم

  

یکی بودو یکی....

یکی بود و یکی دیگر را دقیقا یادم نمی آید بود یا نبود ، اما آن یکی که بود مثل همه کسانی که یک روز عاسق می شوند زیر درختی که احتمالا موش ریشه اش را جویده ،نشسته بود آسمان را رمه های قاطر بی چوپان پر کرده بود و باد  می وزیدو باد می وزیدو باد می وزیدو باز هم باد می وزید .

آن یکی که بود سرش را روی دست هایش گذاشته بود و به آن یکی که دقیقا یادم نمی آید بود یا نبود فکر می کرد ،به آن روز که :همه جا را دود گرفته بود .کافی شاپ مکث با دیوارهای سفید کوتاه و راهرویی که احتمالا به دری ختم می شود چقدر منتظر بود چقدر از لای دود مه آلود به انتهای راهرو که احتمالا به دری ختم می شد ،خیزه چشم دوخته بود .

عزیزم غصه نخور دنیا همینجور نمی مونه

                                                یه روز آخر سر می آد خواب زمونه

صدای موسیقی که هر لحظه بلندتر می شد و آن یکی که بود همچنان منتظر به ساعتش که دقیقا شش عصر را نشان می داد .اصلا نگاه نمی کرد.

به وقت آن یکی که که  یادم نمی آید بود یا نبود ساعت شاید شش عصر را نشان نمی داد . در همین لحظات ،آن یکی که دقیقا یادم نمی آید بود یا نبود . از انتهای راهرو که حالا مطمئنم به دری ختم میشود وارد فضای داخلی کافی شاپ مکث با دیوارهای سفید کوتاه شد آن یکی که بود با عجله از جایش بلند شد.دستی در موهای سیاه و پریشانش کشید و عینک شیشه گردش را دوبار بالا و پائین کرد .آن یکی که دقیقا یادم نمی آید بود یا نبود از لای پرده مه آلود خاکستری دود به آن یکی که بود نزدیک می شد ،لبهای قیطانی اش لبخند کم رنگی داشت و چشم های مشکی اش با نگاهی مبهم به دستهای لرزان آن یکی که بود خیره مانده بود .آن یکی که بود صندلی ای در نزدیکی خودش به سمت عقب کشید ودستهای لرزانش را به دست های سرد آن یکی که دقیقا یادم نمی آید بود یا نبود چسباند .

ببخشید اصلا حواسم به منو نبود .!!!!

وبعد دو قهوه ترک تلخ و دود سیگاری که ... (این جا را در ست یادم نمی آید)

 

یه روز از روزا که هیچکس نمی دونه

                                           بدی ازدنیا می ره خوبی می مونه

و باز صدای موسیقی که به طرز عجیبی بلند شده بود نگذاشت بشوم ،

آن یکی که دقیقا یادم نمی آید بود یا نبود به آن یکی که بود چه می گفت .که لبهای صورتی آن یکی که بوددر دود سیگار محو می شد .

وچشمهایش که حالا اصلا نمس توانم آنها را ببینم آن یکی که دقیقا یادم نمی آید بود یا نبوداز جایش بلند شد و پاهایش را که تا نیمه دردود سیگار فرو رفته بود و دقیقا یا دم نمی آید که تند می رفت یا آهسته در انتهای راهرویی که مطمئنا به دری ختم می شد .حالا دیگر دیوارهای سفید و کوتاه کافی شاپ مکث کاملا محو می شود و دود همه جا را خاکستری کرده است . آن یکی که بود زیر درختی که احتمالا موش ریشه اش را جویده کز کرده و به آن یکی که دقیقا یادم نمی آید بود یا نبود....

آسمان را رمه های قاطر بی چوپان پر کرده بود و باد  می وزیدو باد می وزیدو باد می وزیدوکلاغی که اصلا در این لحظه حضور نداشت تا به خانه اش برسد

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:46 ق.ظ http://golesadbarg.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد